یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل ، آشیانی داشتم
***
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان ، اشک روانی داشتم
***
آتشم برجان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ، ترجمانی داشتم
***
چون سرشک از شوق بودم خاک بوس در گهی
چون غبار از شکر ، سر بر آستا نی داشتم
***
در خزان با سرو و نسرینم ، بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین ، آسمانی دا شتم
***
درد بی عشقی زجانم برده طاقت، ورنه من
داشتم آرام ، تا آرام جا نی دا شتم
***
بلبل طبعم « رهی» باشد زتنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا ، تا همزبانی داشت
***
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر